Monday, February 13, 2006


... و تمامی خوبی .... شهید شد.

خصومت غرب... حماقت شرق
بحث کاریکاتور های دانمارکی امروز به بحث روز همه محافل تبدیل شده است. کاریکاتور هایی که هرکس از جنبه ای متفاوت به آن ها نگاه می کند. اما من احساس می کنم که می شود این کاریکاتور ها را از جنبه ای دیگر و کاملا با دیدی منفی از نظر سیاسی مورد بررسی قرار داد.


1. موضوع انتشار کاریکاتور ها به ماه سپتامبر بر می گردد. اما دقیقا چند روز قبل از محرم در مجامع مسلمان مطرح می شود و ما همه می دانیم که مطرح شده چنین چیزی در محرم مسلما عکس العمل های بیش تری را به همراه خواهد داشت. این به من می فهماند که در کشورهایی که شیعه نشین هستند، باید این اتفاق تاثیر بیش تری داشته باشد.

2. در مجموعه 12 کاریکاتور با همه توهین آمیزیشان، جنبه طنز قدرت بیش تری نسبت به تحریک کنندگی دارد. 2 عکس به مجموعه کاریکاتور ها اضافه شده که نه در مورد حضرت محمد (ص) هستند، و نه اصلا کاریکاتور. بلکه یکی مسابقه ای در مورد خوک در فرانسه است و دومی عکس طنزی از یک سایت آمریکایی و در حقیقت این دو عکس عکس هایی هستند که مسلمانان (البته آن هایی که می دانند به چی دارند اعتراض می کنند) را بیش تر تحریک کرده است و جالب این جاست که بی.بی.سی هم این عکس ها را به اشتباه پخش می کند (که دیروز عذر خواهی کرد). و چنین اشتباهی از بی.بی.سی خیلی بعید است. ( با رجوعی ساده به سایت روز نامه دانمارکی می شد همه کاریکاتور ها را دید).

3. همه مقامات غربی می گویند مسلمانان به اشتباه در مورد کاریکاتور ها تحریک شده اند، مردم فکر می کنند مقامات دانمارکی از این کار خوشحالند و حتی در میادان اصلی شهر کپنهاگ قرآن را آتش زده اند. اما با این که همه راه حل ساده آگاه کردن مردم را می دانند، هیچ کس هیچ اقدامی نمی کند. (این کار با نصب پلاکاردی ساده در مورد عذر خواهی روزنامه مورد نظر و مقامات دانمارکی بر روی در سفارت دانمارک قابل حل بود).

4. دانمارک به عنوان کشوری که مقامات آن مدت هاست، در صدد نزدیکی بیش تر به آمریکا هستند، اما مردم آن این نزدیکی را با آرامش کشورشان مغایر می دانند، نیز از سویی با یک تیز دو نشان زدن است. اول مردم دانمارک این نتیجه گیری را می کنندکه با اتفاقات جدید به حمایت بیش تر آمریکا نیاز دارند (که عملا این اتفاق در حال شکل گیری است) و دوم این که دانمارک یکی از خوش نام ترین کشور ها در اروپاست کشوری که حتی در جنگ جهانی دوم وارد جنگ نشد، و تهدید بر علیه دانمارک بیش تر از هر کشوری، اروپایی ها را متقاعد می کند که برخی از کشور ها جنگ طلبند.

5. این اتفاق دقیقا در زمان اوج مناقشات هسته ایران و ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت می افتد.

6. چند روز قبل از این اتفاق جورج بوش در سخنرانی ای برای اولین بار (به قول بی.بی.سی) از تغییر حکومت ایران توسط حمله نظامی سخن می گوید. و از مردم ایران می خواهد، به دموکراسی حتی اگر به قیمت اشغال چند ماهه کشورشان باشد، امید وار باشند. اما خود بوش هم می دانست که در اروپا برای این حمله هیچ حامی ای جز انگلیس ندارد. اما این اتفاقات جدید اروپایی را متقاعد کرده است که باید به دگرگونی در کشور های خاورمیانه بیش تر فکر کنند.

کاریکاتور های اصلی را می توان در لینک زیر دید.

Sunday, October 30, 2005

I ran into a stranger as he passed by,

با مردي كه در حا ل عبور بود برخورد كردم

"Oh excuse me please" was my reply.

اوو!! معذرت ميخوام

He said, "Please excuse me too;

من هم معذرت ميخوام

I wasn't watching for you."

دقت نكردم

We were very polite, this stranger and I.

ما خيلي مؤدب بوديم ، من واين غريبه

We went on our way saying good-bye.

خداحافظي كرديم وبه راهمان ادامه داديم

But at home a difference is told,

اما در خانه چيزي متفا وت گفته ميشه

how we treat our loved ones, young and old

با آنهايي كه دوست داريم چطور رفتار ميكنيم

Later that day, cooking the evening meal,

كمي بعد آنروز، در حال پختن شام

My son stood beside me very still.

پسرم خيلي آرام كنارم ايستا د

As I turned, I nearly knocked him down.

همينكه برگشتم به او خوردم و تقريبا" انداختمش

"Move out of the way," I said with a frown.
" اه !! ازسرراه برو كنار"

با اخم گفتم

He walked away, his little heart broken.

قلب كوچكش شكست ورفت


I didn't realize how harshly I'd spoken.

نفهميدم كه چقدر تند حرف زدم

While I lay awake in bed,

وقتي توي تختم بيدار بودم

God's still small voice came to me and said,

صداي آرام خدا در درونم گفت

"While dealing with a stranger, common courtesy you use,

وقتي با يك غريبه برخورد ميكني ، آداب معمول را رعايت ميكني

But the children you love, you seem to abuse.

اما با بچه اي كه دوست داري بد رفتار ميكني

Go and look on the kitchen floor,

برو به كف آشپزخانه نگاه كن

You'll find some flowers there by the door.

آنجا نزديك در چند گل پيدا ميكني

Those are the flowers he brought for you.

آنها گلهايي هستند كه او برايت آورده است

He picked them himself: pink, yellow and blue.

خودش آنها را چيده: صورتي و زرد و آبي

He stood very quietly not to spoil the surprise,

آرام ايستاده بود كه سورپريزت بكنه

and you never saw the tears that filled his little eyes."

وهرگز اشكايي كه چشماي كوچيكشو پر كرده بود نديدي

By this time, I felt very small,

در اين لحظه احساس حقارت كردم

and now my tears began to fall.

واشكام سرازيرشدند

I quietly went and knelt by his bed;

آرام رفتم و كنار تختش زانو زدم

"Wake up, little one, wake up," I said. "

بيدار شو كوچولو ، بيدار شو

Are these the flowers you picked for me?"

اينا گل ها ين كه تو برام چيدي؟

He smiled, "I found 'em, out by the tree.

او خنديد— اونا رو كنار درخت پيدا كردم

I picked 'em because they're pretty like you.

ورشون داشتم چون مثل تو خوشگلن

I knew you'd like 'em, especially the blue."

مي دونستم دوستشون داري ، مخصوصا" آبيه رو

I said, "Son, I'm very sorry for the way I acted today;

گفتم پسرم واقعا" متاسفم از رفتاري كه امروز داشتم

I shouldn't have yelled at you that way."

نميبايست اونطور سرت داد بكشم

He said, "Oh, Mom, that's okay. I love you anyway."

گفت :اشكالي نداره من به هر حال دوستت دارم مامان

I said, "Son, I love you too,

گفتم :من هم دوستت دارم پسرم

and I do like the flowers, especially the blue."
و گلهارو هم دوست دارم ، مخصوصا" آبيه رو


Are you aware that if we died tomorrow, the company that we are working for would easily replace us in a matter of days.
But the family we left behind will feel the loss for the rest of their lives.
And come to think of it, we pour ourselves more into work than to our own family an unwise investment indeed, don't you think?
So what is behind the story?
What does the word FAMILY mean to us?

آيا ميدانيد كه اگر فردا بميريد شركتي كه در آن كار ميكنيد به آساني در ظرف يك روز براي شما جانشيني مي آورد.اما خانواده اي كه به جا ميگذاريد تا آخر عمر احساس فقدان شما را خواهد كرد.
و به اين فكر كنيد كه ما خود را وقف كا رميكنيم ونه خانواده مان .چه سرمايه گذاري نا عاقلانه اي !! اينطور فكر نميكنيد؟!!پشت اين داستان چه پندي نهفته است. كلمه " خانواده " يعني چه ؟؟

Wednesday, October 19, 2005

ايران ما - آنچه براي آگاهي هم وطننان ارجمند ايراني در ذيل مي آيد متن ترجمه نامه عمر خليفه دوم به یزدگرد سوم ساسانی و پاسخ یزدگرد به عمر می باشد. نسخه اصلی این نامه ها در موزه لندن نگهداری می شود. زمان نگاشته شدن این نامه ها مربوط می شود به پس از جنگ قادسیه و پیش از جنگ نهاوند که حدوداً چهار ماه به طول انجاميد .





از عمر بن الخطاب خلیفه مسلمین به یزدگرد سوم شاهنشاه پارس

یزدگرد، من آینده روشنی برای تو و ملت تو نمی بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا بپذیری و با من بیعت کنی. تو سابقا بر نصف جهان حکم می راندی ولی اکنون که سپاهیان تو در خطوط مقدم شکست خورده اند و ملت تو در حال فروپاشی است. من به تو راهی را پیشنهاد می کنم تا جانت را نجات دهی.

شروع کن به پرستش خدای واحد، به یکتا پرستی، به عبادت خدای یکتا که همه چیزرا او آفریده. ما برای تو و برای تمام جهان پیام او را آورده ایم، او که خدای راستین است.

از پرستش آتش دست بردار و به ملت خود فرمان بده که آنها نیز از پرستش آتش که خطاست دست بکشند، بما بپیوند الله اکبر را پرستش کن که خدای راستین است و خالق جهان.

الله را عبادت کن و اسلام را بعنوان راه رستگاری بپذیر. به راه کفر آمیز خود پایان بده و اسلام بیاور و الله اکبر را منجی خود بدان.

با این کار زندگی خودت را نجات بده و صلح را برای پارسیان بدست آر. اگر بهترین انتخاب را می خواهی برای عجم ها ( لقبی که عربها به پارسیان می دادند بعمنی کودن و لال) انجام دهی با من بیعت کن.

الله اکبر
خلیفه مسلمین
عمربن الخطاب






از شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمینهای پرشمار، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها، شاه پارسیان و نژادهای دیگر از جمله عربها، شاه فرمانروایی پارس، یزدگرد سوم ساسانی به عمربن الخطاب خلیفه تازیان ( لقبی که پارسیان به عربها می دهند به معنی سگ شکاری )

به نام اهورا مزدا آفریننده زندگی و خرد

تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را به راه راست هدایت کنی، به راه خدای راستینت، الله اکبر، بدون اینکه هیچگونه آگاهی داشته باشی که ما که هستیم و چه را می پرستیم.

این بسیار شگفت انگیز است که تو لقب فرمانروای عربها را برای خودت غصب کرده ای آگاهی و دانش تو نسبت به امور دنیا به همان اندازه عربهای پست و مزخرف گو و سرگردان در بیابانهای عربستان و انسانهای عقب مانده بیابان گرد است.

مردک، تو به من پیشنهاد می کنی که خداوند یکتا را بپرستم در حالیکه نمی دانی هزاران سال است که ایرانیان خداوند یکتا را می پرستند و روزی پنج بار به درگاه او نماز می خوانند. هزاران سال است که در ایران، سرزمین فرهنگ و هنر این رویه زندگی روزمره ماست.

زمانیکه ما داشتیم مهربانی و کردار نیک را در جهان می پروراندیم و پرچم پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک را در دستهایمان به اهتزاز درمی آوردیم تو و پدران تو داشتند سوسمار میخوردند و دخترانتان را زنده بگور می کردید.

شما تازیان که دم از الله می زنید برای آفریده های خدا هیچ ارزشی قائل نیستید ، شما فرزندان خدا را گردن می زنید، اسرای جنگی را می کشید، به زنها تجاوز می کنید، دختران خود را زنده به گور می کنید، به کاروانها شبیخون می زنید، دسته دسته مردم را می کشید، زنان مردم را میدزدید و اموال آنها را سرقت می کنید. قلب شما از سنگ ساخته شده است. ما تمام این اعمال شیطانی را که شما انجام می دهید محکوم می کنیم. حال با اینهمه اعمال قبیح که انجام می دهید چگونه می خواهید به ما درس خداشناسی بدهید؟

تو بمن می گویی از پرستش آتش دست بردارم، ما ایرانیان عشق به خالق و قدرت خلقت او را در نور خورشید و گرمی آتش می بینیم. نور و گرمای خورشید و آتش ما را قادر می سازد که نور حقیقت را ببینیم و قلبهایمان برای نزدیکی به خالق و به همنوع گرم شود. این بما کمک می کند تا با همدیگر مهربانتر باشیم و این نور اهورایی را در اعماق قلبمان روشن می سازد.

خدای ما اهورا مزداست و این بسیار شگفت انگیز است که شما تازه او را کشف کرده اید و نام الله را بر روی آن گذارده اید. اما ما و شما در یک سطح و مرتبه نیستیم، ما به همنوع کمک می کنیم ، ما عشق را در میان آدمیان قسمت می کنیم، ما پندار نیک را در بین انسانها ترویج می کنیم، ما هزاران سال است که فرهنگ پيش رفته خود را با احترام به فرهنگ های دیگر بر روی زمین می گسترانیم ، در حالیکه شما به نام الله به سرزمینهای دیگر حمله می کنید، مردم را دسته دسته قتل عام می کنید، قحطی به ارمغان می آورید و ترس و تهی دستی به راه می اندازید، شما اعمال شیطانی را به نام الله انجام می دهید. چه کسی مسئول اینهمه فاجعه است؟

آیا الله به شما دستور داده قتل کنید، غارت کنید و ویران کنید؟

یا اینکه پیروان الله به نام او این کارها را انجام می دهند؟ و یا هردو؟

شما می خواهید عشق به خدا را با نظامی گری و قدرت شمشیر هایتان به مردم یاد بدهید. شما بیابان گردهای وحشی می خواهید به ملت متمدنی مثل ما درس خداشناسی بدهید. ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داریم، تو بجز نظامی گری، وحشی گری، قتل و جنایت چه چیزی را به ارتش عربها یاد داده ای؟ چه دانش و علمی را به مسلمانان یاد داده ای که حالا اصرار داری به غیر مسلمانان نیز یاد بدهی؟ چه دانش و فرهنگی را از الله ات آموخته ای که اکنون می خواهی به زور به دیگران هم بیاموزی؟

افسوس و ای افسوس ... که ارتش پارسیان ما از ارتش شما شکست خورد و حالا مردم ما مجبورند همان خدای خودشان را این بار با نام الله پرستش کنند و همان پنج بار نماز را بخوانند ولی اینکار با زور شمشیر باید عربی نماز بخوانند چون گویا الله شما فقط عربی می فهمد.

من پیشنهاد می کنم که تو و همدستانت به همان بیابانهایی که سابقا عادت داشتید در آن زندگی کنید برگردید. آنها را برگردان به همان جایی که عادت داشتید جلوی آفتاب از گرما بسوزند، به همان زندگی قبیله ای ، به همان سوسمار خوردن ها و شیر شتر نوشیدنها.

من تو را نهی نمی کنم از اینکه این دسته های دزد را ( ارتش تازیان) در سرزمین آباد ما رها کنی ، در شهر های متمدن ما و در میان ملت پاکیزه ما.

این چهار پایان سنگدل را آزاد مگذار تا مردم ما را قتل عام کنند، زنان و فرزندان ما را بربایند، به زنهای ما تجاوز کنند و دخترانمان را به کنیزی به مکه بفرستند. نگذار این جنایات را به نام الله انجام دهند، به این کارهای جنایتکارانه پایان بده.

آریایها بخشنده، خونگرم و مهمان نوازند، انسانهای پاک به هر کجا که بروند تخم دوستی، عشق ، آگاهی و حقیقت را خواهند کاشت بنابراین آنها تو و مردم تو را بخاطر این کارهای جنایتکارانه مجازات نخواهند کرد.

من از تو می خواهم که با الله اکبرت در همان بیابانهای عربستان بمانی و به شهرهای آباد و متمدن ما نزدیک نشوی ، بخاطر عقاید ترسناکت و بخاطر خوی وحشی گریت.

یزدگرد سوم ساسانی

Friday, August 26, 2005

صدا كن مرا





صدا كن مرا!
صدا كن مرا!صداي تو خوب است,صداي تو سبزينه ي آن گياه عجيبي ست,كه در انتهاي صميميت حزن مي رويد.در ابعاد اين عصر خاموش,من از طعم تصنيف در متن يك كوچه تنهاترم,بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است,و تنهايي من شبيخون حجم تو را پيش بيني نمي كرد,و خاصيت عشق اين است.كسي نيست,بيا زندگي را بدزديم,آن وقتميان دو ديدار قسمت كنيم.بيا با هم از حالت سنگ چيزي بفهميم.بيا زودتر چيزها را ببينيم

Tuesday, August 23, 2005

<به من بگو
مدت زيادي از تولد برادر ساكي كوچولو نگذشته بود . ساكي مدام اصرار مي كرد به پدر و مادرش كه با نوزاد جديد تنهايش بگذارند
پدر و مادر مي ترسيدند ساكي هم مثل بيشتر بچه هاي چهار پنج ساله به برادرش حسودي كند و بخواهد به او آسيبي برساند . اين بود كه جوابشان هميشه نه بود . اما در رفتار ساكي هيچ نشاني از حسادت ديده نمي شد ، با نوزاد مهربان بود و اصرارش هم براي تنها ماندن با او روز به روز بيشتر مي شد ،‌ بالاخره پدر و مادرش تصميم گرفتند موافقت كنند .
ساكي با خوشحالي به اتاق نوزاد رفت و در را پشت سرش بست . امالاي در باز مانده بود و پدر و مادر كنجكاوش مي توانستند مخفيانه نگاه كنند و بشنوند . آنها ساكي كوچولو را ديدند كه آهسته به طرف برادر كوچكترش رفت. صورتش را روي صورت او گذاشت و به آرامي گفت : ني ني كوچولو ، به من بگو خدا چه جوريه ؟ من داره يادم ميره !

آن ميلمن

salam havayee inja az hamishee behtaree. garm ba ...

     .
به جای لعنت بر تاريکی شمع روشن کنيد.

Monday, August 22, 2005


salam emrooz hich khabari nist joz salamati.


salam va be omid didar.

salam man emrooz halam khili khobee. hamee chi moratabee va moshkeli nist. doseton daram. va be omid didar.

Sunday, August 21, 2005


salam
doseton daram

Saturday, August 20, 2005


salam va be omid didar